عزیزم، سال‌هایی دور در این شهر مردمی می‌زیستند که سرزمینِ ما را گروگان آرمان‌هایی واهی گرفته بودند. در چشمِ این مردم، اگر می‌خواستی فقط و به‌سادگی زندگی کنی، از مصاحبت دوستانت لذت ببری و ریاضی بخوانی، گناهکار، فاسد و نابخشودنی بودی. آن‌ها، به‌همراهِ سرکده‌هایشان، سال‌های سال کوتاه‌ترین لمحه‌های زیستن‌های ساده را شکنجه کردند تا رهسپار فتوح جهانی شوند. آن‌ها، بی‌آنکه بدانند قدرت و تقدس با هم جمع نمی‌شوند، خیال می‌کردند "قدرت" آن‌ها از معادلات کثیفی که حفظ قدرت آن‌ها را ایجاب می‌کند، به دور است. آن‌ها سال‌های سال ما را کشتند، به گلوله بستند، و عده‌ای از ما را آنچنان در تنگنا و خفقان قرار دادند، که با چشم‌های خون‌بار ناگزیر به ترک شهرمان شدیم.

اما چیزی که آن‌ها قادر به دیدنش نبودند، زمزمه‌های ما در خفقان بود، آوازهایی که با کینه و نفرت، عشق و هیجان، سال‌ها، سال‌ها، سال‌ها در ذهنمان خوانده بودیم. خُرده‌آوازهایی که در خاطرات جمعی ما حک شده بود و دست هیچ جلادی به آن‌ها نمی‌رسید. 

عزیزم؛ حیف شد که جهنمی وجود ندارد. اما مهم این است که، ما در نهایت آن‌ها را کشتیم. آن‌ها زندگی را ازدست دادند، همانطور که پیشتر از آن محروم بودند.

عزیزم؛ دژخیم رفتنی‌ست. در گَرداگَردِ هیچ نبردی، هیچ‌گاه، هیچوقت، زورِ هیچ دژخیمی به قوتِ زیستن ساده‌ی ما، به عشق‌ها و شمع‌های کوچک ما، به زمزمه‌های آرام ما در مصاحبت‌های یواشکی، نچربیده. عزیزم؛ شعرها باطل‌اند، همیشه بوده‌اند. کثیف‌ترینِ چیزها را می‌توان به شعر سرود و گوش‌ها را وادار کرد اعتراف کنند آن کثافت زیباست. اما آنچه ما داریم، آنچه همیشه داشته‌ایم، آنچه نمی‌توانند از ما بگیرند، آنچه نمی‌توانند با شاعرانِ دریوزه خریدنی جعلش کنند چون هرگز بویی از آن نبرده‌اند، زندگی‌ست. 

عزیزم؛ رسالتِ ما زیستن است. شاد؛ و به‌تمامی.

داستانِ کوتاهِ مردی در شب

داستانی کوتاه و غم‌انگیز - از دژخیم

آن‌ها ,آنچه ,عزیزم؛ ,قدرت ,زمزمه‌های ,سال ,ما در ,ما را ,از آن ,که با ,  عزیزم؛

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

CyBeR 8 اینجـــآ هَــمِه چــی دَر هَــمِه.◕ ‿ ◕ تفریح و سرگرمی کتابیران سیراجون زیبایی ها و جاذبه های ارسنجان فارس مرجع جدیدترین پاورپوینت ها مشهد-درس مسحیت خدای جاودان و نجات minoorayanehi